گاهی با خودم فکر می کنم چی می شد چشمهام رو می بستم و بعد که باز می کردم زندگی تغییر کرده بود؟
یا اینکه چی می شد می تونستم دیگه به هیچ چیز فکر نکنم...
گاهی از ترس خواب های آشفته ای که این روزها زیاد به سراغم می یان چشمهام رو نمی بندم و دائم از این پهلو به اون پهلو می شم... نتیجه این می شه که صبح تمام سرم رو دردی عجیب می گیره و چشمهام می سوزه
نمی دونم خودم باید تغییر کنم یا شرایط اطراف رو باید تغییر بدم تا انقدر روحم عذاب نکشه....
من به دنبال آرامشم
وفق پیدا کردن با محیط راحت تره تا اینکه بخوایم محیط رو تغییر بدیم.چون هیچ وقت در اطرافمون همه چیز اونطوری پیش نمیره که میخوایم.اون وقت ممکنه خودمون ضرر کنیم.پس تا جایی که میشه بهتره خودمون تغییر کنیم.
گفت یافت می نشود جسته ایم ما
می دونم که تو هم هر آنچه یافت می نشود آنت آرزوست
سهلامممم .. شه خبلا دخمل پاییزی ؟
من که خوبم .. تو خوبی یا بهتری؟
قربونت برمممم .. بابا به منم سر بزن دیگه !
. . .
منتظرتم عزیزمممم
روزات برفی
درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!.....درست میشه !!..... :دی نشد هم فدای سزت